رنگ در واقع زبان بصری جهان است — اما در بنیان خود پدیده‌ای علمی است که از تعامل نور با ماده شکل می‌گیرد. نور سفید خورشید از مجموعه‌ای از طول‌موج‌ها تشکیل شده است که هر کدام رنگی خاص را در بر دارند. وقتی این نور بر سطحی می‌تابد، بخشی از طول موج‌ها جذب و بخشی بازتاب می‌شوند؛ رنگی که ما می‌بینیم، در واقع همان بازتاب است.

برای مثال، سطحی که نور با طول موج ۶۵۰ نانومتر را بازتاب دهد برای ما قرمز، و سطحی با طول موج ۴۸۰ نانومتر آبی دیده می‌شود.
اما رنگ فقط یک پدیده‌ی فیزیکی نیست، بلکه ادراکی (Perceptual) هم هست. چشم انسان سه نوع سلول مخروطی دارد که به رنگ‌های قرمز، سبز و آبی حساس‌اند. مغز با ترکیب اطلاعات آن‌ها، میلیون‌ها رنگ مختلف را درک می‌کند.

جالب است بدانیم همه‌ی موجودات رنگ را مثل ما نمی‌بینند. بیشتر پستانداران مانند سگ‌ها دو رنگ‌بین (Dichromatic) هستند و فقط طیف‌های زرد و آبی را تشخیص می‌دهند، در حالی که پرندگان و برخی حشرات **چهار رنگ‌بین (Tetrachromatic)**‌اند و حتی طول موج فرابنفش را هم می‌بینند.

در طراحی داخلی، درک علمی رنگ به معنای درک رفتار نور است؛ چون رنگ در فضا همیشه مطلق نیست. یک کوسن سبز ممکن است زیر نور طبیعی روشن‌تر و زیر نور مصنوعی تیره‌تر دیده شود. همین ویژگی است که باعث می‌شود انتخاب رنگ در دکوراسیون، فرآیندی دقیق و هنرمندانه باشد.
رنگ علاوه بر خاصیت علمی، زبانی احساسی دارد. از دیوارنگاره‌های باستانی تا مدرن‌ترین فضاهای مینیمال، رنگ همیشه راهی بوده برای بیان احساس، معنا و هویت.

نمونه برجسته: آزمایش منشور آیزاک نیوتن (Isaac Newton, 1666) که نشان داد نور سفید ترکیبی از همه رنگ‌هاست. همچنین مجموعه مطالعات یوزف آلبرز (Josef Albers) در کتاب Interaction of Color درباره‌ی تعامل رنگ‌ها.